این روزها..
به نام عزیز مهربان
سلام فرشته کوچولو
این اسمی که بابا همیشه شمارو صدا میکنه فرشته کوچولو برازندت مامان نوش جونت
شما خیلی خیلی باهوش شدی گلم این روز ها دستات میاری بابلا و باهاشون بازی میکنی اسمت که صدا میکنیم بر میگردی به طرف صدا وای گلم ی چیزی مهم اینکه شما منو میشناسی و نشون میدی چند روز پیش که خونه مامان جون بودیم من نبودم شما خواب بودی وقتی اومدم بغل عمه جون بودی ساکت بودی تا من دیدی و باهات حرف زدم بغضت ترکید شروع کردی به گریه کردن و اشک ریختن تا بغلت کردم اروم شدی نفسم البته تنهات نزاشته بودمااا رفته بودم طبقه پایین خونه عمه الهام .
عزیزم جغجغه هاتو خیلی دوست داری میگیرم طرفت کلی باهاشون حرف میزنی و میخندی تلاش میکین بگیریشون یکمم میتونی بگیری اما هنوز قدرت کامل نداری چند روز پیش سر میز صبحانه گوجه ها برات جالب اومد و میخواستیشون تا بلندت کردم گریه کردی دوباره گزاشتمت تو هم خوب باهاشون بازی کردی و ذوق کردی نفس طلای من
دوست داریم فرشته کوچولوی مااااااا انشاالله عکسات به همین زودی میزارم.