هجده ماه زندگی...
به نام خدای عزیز
سلام فندوقچه من
خوبی نفس مادر 18 ماه گذشت چه خوش گذشت عسلم انگار همین دیروز بود که با پاهای کوچولت ضربه میزدی و من لحظه شماری دیدنت میکردم اما حالااا.... بزرگ شدی راه میروی ، میدوی، دلبری میکنی ، شیرین زبونی میکنی ...... و من غرقم در خوشبختی که تو با اومدنت کاملش کردی .
فدای مامان عزیزم گفتنت برم من اینروز ها وابستگیت به من بینهایت شده و تا جلو چشمت نباشم سریع با ی بغضی صدا میزنی مامان عزیزم و منی که فکر نمیکردم یک روز مادر شوم سرشار میشم از خوشحالی ... جونم به فدات نفس من .
تا الان 10 تا دندون در اوردی و کلمه های زیادی میگی و چند وقت دو کلمه هم میتونی بگی و بی نهاییییییییییت کنجکاو شدی و حسابی دلبری میکنی حسابیییی خودت تو دل همه فامیل جا کردی .
ان شا الله ی جشن کوچیک سه نفره میگیرم برات و عکساش میزارم دلبندم.
باش و نفس بکش تا باشم و نفس بکشم .بینهایت دوستت داریم عزیز جان.