گذر زمان

به نام خدای لحظه ها

سلام فندوق من

پسر گرم من چه زود گذشت این روز ها  .به قد بالات نگاه میکینم باورم نمیشه که تو همون نوزاد 2900 منی گذر خیلی زود زمان از بودن تو میفهمم.کاش این روزهای تو رو قاب بگیریم بزاریم ی جایی که هر وقت دلمون تنگ شد ببینیم . شیطون من فدای مامان گفتنت وقتی میگی باورم نمیشه که با من باشی اصلا انگار همش تو خواب رویاس.

مامان و بابا میگی . دا میگی که یعنی دایی.عزیزم تو هنوز مرواریدی در نیاوردی و همچنان منتظر.

مثل فرفره چهادست و پا میری و از هرجا که بتونی میگیری وایمیستی حتی من اگه ایستاده باشم از من میگیری وایمیستی.خیلی دوست داری راه بری وقتی دستات میگیرم راهت میبرم کلی ذوق میکنی و اصلا خسته نمیشی .

بای بای و دست دست میکنی از پله میری بالا و خیلیم این کارو دوست داری و خداروشکر ارتفاعم تشخیص میدی و از جای بلند نمیای پایین

دوست دارم ی دنیای فرشته ی زمینی من