روزگار تو و ما.....
به نام خدای لبخند ها
سلام نفس من خوبی؟
محمد حسین پسر شیطون و وروجک من بزرگ شدی و کار های مردونه انجام میدی شیطون شدی و با خرابکاریات مامان و حرص میدی میدونم پسر دلبندم که وقت کودکی و دلبری توست و من بیخود حرص میخورم ولی منم دست خودم نیس جدیدا تا میبینی ازت ناراحتم میای میچسبی به من محکم بوس میکنی و ادا در میاری تا من بخندم منم که اصلا نمیتونم جلو خودم بگیرم میخندم تو هم خوشحال و خندان میری سراغ ی فضولی دیگه
این روزا با خودت کلی بازی میکنی و شعر میخونی و من ذوق میکنم
عمو زنجیر باف توپ قلقی لی لی حوضحک اتل متل گاهی اوقات هم برای خودت قصه شنگول و منگول میگی
حرف زدنت هم ماشالا شیرین و بلبل زبونی شدی برای خودت بعضی کلمه هارو خیلی با نمک میگی ادم دلش میخواد بخورتی
اشپزخونه میگی اش تمنه لباس میگی سبات جوراب میگی جوبات کلاه میگی پلات خداحافظ میگی اوداسس
حرف ف س میگی و هر چی توش ف داشته باشه س تلفظ میکنی شعر میخونی عمو زنجیر باس زنجیر منو باستی فدای شیرین زبونیات بشم من مامان
چیزی به دوسالگیت نمونده گل من و از الان غصه از شیر گرفتن تو رو دارم ان شا الله هم تو هم من توان و صبراین کارداشته باشیم
دوستت دارم تا بینهایت شیرین من