مرد کوچک مامرد کوچک ما، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره

کاکل زری

البوم یادگاری....

----------------------------------------------------------------------------------------- ------------------------------------------------------------------------------------------- اتلیه دوسالگی  شیرین کاری های شما جانان ----------------------------------------------------------------------------------------- دیدن تو و دوست وبلاگیت دلسا خانوم جیگرررررر قربون جفتتون ------------------------------------------------------------------------------------------- گردش با جانان ------------------------------------------------------------------------------------------- ی کوچولو از عکساییی بو...
23 فروردين 1396

کاکل زری شیطووون

به نام خدای مربون سلام فضلوچه من  واییی توروخدا ببخش عزیز دل بازم دیر شد اونم از نوع زیادشششش پسرک عزیز تز از جونم  قرار اینجا لحظات خوبت ثبت بشه ولی عزیز دل شما چند ماه بینهایت  بد اخلاق و بد قلق شدی نمیدونم از کجا و چه موقع شما اینطور شدی ولی من مطمنم که از رفتار اشتباه ماست که تو اینطور شدی حالا من و بابایی چند وقت داریم امتحان صبوری میدیم  در مقابل رفتار شما تا حدودی داره نتیجه میده ان شا الله این روزای سختم تموم بشه. فندوق من از اتفاقا این چند ماه بخوام برات بگم مهم ترینش این که برای پات بردمت تهران پیش ی دکتر خیلی عالی که خوشبختانه گفت هیچی نیس و به مرور و بابزرگتر شدن سنت خوب میشه خداروشکر شیرین زبون...
23 فروردين 1396

قدم قدم تا بزرگ شدن..

به نام خدای مهربون سلام قند عسلم با کلی تاخیر اومدم ببخش نفس من این همه دیر شد اخه این روزا شما خیلی بد اخلاق شدی و کنجکاو بعد گرفتن شما کوچولو از شیر الهی بگردم که اصلا  نه اسمشو اوردی و نه سراغش گرفتی و همش ریختی تو خودت که شدی ی پسر بداخلاق و لجباز از خدا میخام بهم صبری بزرگ بده تا این دوران چند ماهم تموم بشه  این روزا شدی ی هم زبون خوب برای من تو خونه کلی با هم مکالمه های خنده دار و سوالی داریم با هم کلی هم شعر بلدی عزیز من .  مامان چیکار میکنی  هیچی عزیزم  تلمباگ( تلگرام) رفتی  من  کتاب قصه  شنل قرمزی و شنگول و منگول خیلی دوست داری  به شنل قرمزی میگی  خانوم...
28 مهر 1395

شیره ی جان....

به نام خدای صابرین سلام هستی من  پسرم امروز روز اخر دلم میخواهد بمیرم وفتی به چشمای تو نگاه میکنم تمام غم دنیا رو سرم میاد چطور جواب درخواست تورو بدم زمانی که طلب میکنی از من چیزی رو که دوسال تمام باهاش جون گرفتی . خدایا صبر و توانایی بده سخته برای یک مادر گرفتن چیزی از پاره ی تنش از همه ی وجودش خدایا کمکم کن.... عزیز مادر این بدون من تمام و کمال با سختی های زیادش با کمال میل حقت رو ادا کردم درست تا روز تولدت ساعت 7 شب...... عزیزکم امیدوارم کنار بیای .... پست بعد خاطره این روز های سخت...
4 مرداد 1395

تولد....

به نام خدای افرینش.. سلام دلبند همیشگی من  مادر شدن عبور سخت ترین امتحان خداوند است تو این مسیر گاهی ناشکری کردم و هر از گاهی شکر. پسرم تو آمدی با لبخند شیرینت  با نگاه گرمت  گرم و شیرین کردی زندگی مارا. دو سال از با هم بودنمان می گذرد و من تمام دو سال زندگی کردم و لذت بردم چه روز ها که به خاطر تو  به خاطر خنده ی تو از غمم گذشتم و فراموشش کردم . بی شک خدا تو را جای همه ی غم ها و نداشته ها به من داد. با هم خندیدیم گریه کردیم و حتی مریض شدیم تلخ و شیرین گذشت و حالا تو پسر 2/900 کیلویی من بودی که بزرگ شدی  شیرین شدی مرد شدی و من واقعا به تو افتخار میکنم . هر روز دلربا تر از دیروز دلبندم . محمد حس...
4 مرداد 1395

..........

به نام خدای بخشنده سلام وروجکم خوبی عزیزدل؟ امیدوارم خوب باشی همه عمر گل من . چیزی به 23 ماهگیت و بعد از اون 2 سالگیت نمونده عزیزم . به دوسالگیت که فکر میکنم باز ترس و غم از شیر گرفتنت میاد سراغم همش از خدا میخوام راحت راحت کنه این کار و تو هیچ غمی نکشی تو دورانش ان شا الله به برکت همین ماه اسون میشه برامون عشقم از چی بگم برات تو همه چی تمامی عزیزم حرف زدنت که ماشالااااا بهت مثل بلبل میحرفی و قشنگ جمله هاتو میگی  کنجاکاویت هم همینطور بیش از حد شده شاهزاده کوچولوی من . جدیدا چند بار هست که با بابا حامد دوتایی با ماشین رفتین بیرون و من خوشحالم از این بابت یکم از وابستگیت به من کم میشه . عاشق پارک و سرسره بازی هر وقت بخوایم ...
30 خرداد 1395

روزگار تو و ما.....

به نام خدای لبخند ها سلام نفس من خوبی؟  محمد حسین پسر شیطون و وروجک من بزرگ شدی و کار های مردونه انجام میدی شیطون شدی و با خرابکاریات مامان و حرص میدی  میدونم پسر دلبندم که وقت کودکی و دلبری توست و من بیخود حرص میخورم ولی منم دست خودم نیس  جدیدا تا میبینی ازت ناراحتم میای میچسبی به من محکم بوس میکنی و ادا در میاری تا من بخندم منم که اصلا نمیتونم جلو خودم بگیرم  میخندم تو هم خوشحال و خندان میری سراغ ی فضولی دیگه این روزا با خودت کلی بازی میکنی و شعر میخونی و من ذوق میکنم  عمو زنجیر باف  توپ قلقی لی لی حوضحک  اتل متل گاهی اوقات هم برای خودت قصه شنگول و منگول میگی  حرف زدنت هم ماشال...
7 ارديبهشت 1395
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به کاکل زری می باشد