مرد کوچک مامرد کوچک ما، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره

کاکل زری

همسرانه .........

  به نام خدای مهربون سلام ناز دونه! میخوام  از دلتنگی و حرفایی که تو دلمه بگم مامانی چون من بعد از بابایی هیچ کس محرم ندارم که بخوام باهاش حرف بزنم و دردل کنم  همیشه از خدا میخوام که اگه ی روزی ی فرشته دیگه بهم داد اونم پسر باشه تا تو هیچ وقت احساس تنهایی نکنی مثل من که هیچ خواهری ندارم اما خب خدا روشکر  2 تا داداش گل دارم که خیلی دوستشون دارم اما خب مامانی هیچی هم جنس ادم نمیشه که .... خب از موضوع خیلی دور نشیم میخوام برای بابایی بنویسم  حرفایی که تا حالا بهش گفتم اما  همیشه فکر میکنه مسخره میکنم و الکی میگم اون واقعا بهترین شوهر دنیاس بهتر بگم بهترین مرد دنیا که همهچیش عالیه درجه یک من میدونم که بهترین بابای دنیا هم میشه برای تو .میدونی...
5 تير 1393

اتاق پسرکم...

به نام خدای فرشته ها...   سلام  پسر مامان..... دیگه به امید خدا چیزی به اومدنت نمونده مراقب خودت تو این روز های آخر باش پسر گلم اتاقت تقریبا دیگه داره تموم میشه ی چیزاییش مونده که اونام تموم میشه دست مامان وبابای گلم درد نکنه انشاالله سایه شون همیشه بالا سرمون باشه اینم عکسای اتاق گل مامان:           ...
26 خرداد 1393

دلتنگی.......

به نام خدای فرشته ها... سلام عزیز دلم... پسرم این روزها و شب ها خیلی دلتنگتم   با هر تکونت میگم کی باشه بیای و منو گرفتار خودت کنی کسایی که فرشته کوچولو دارن به من میگن بزار بیاد دلت برا این روزات تنگ میشه خسته میشی اما من به این حرفا گوش نمیدم تو فرشته زیبای من با همه فرق میکنی برای من و بابایی فرق میکنی تو ی فرشته ی کوچولوی بزرگی برای ما ! من عاشق اینم که همه وقتم و وجودمو صرف تو کنم پسر گرم من ! پسرم خیلی ارزو ها برات داریم مامان دوست دارم زود تر بیای و مارو به ارزو هامون برسونی . راستش عزیزم من دوست دارم تو درست مثل پدرت بشی مثل اون مهربون باشی صادق و با ایمان بشی  من به وجودش افتخار میکنم و میدونم تو هم به داشتن همچین پدری به خودت میب...
19 خرداد 1393

شور و اشتیاق

به نام خدای مهربون و عزیز سلام عسلکم! همه برای اومدن تو هیجان دارن امروز دایی جون و مامان جون دارن میان  ی مقدار از وسیله هاتو بیارن من که خیلی خوشحالم و هیجان دارم  هر روز  به بابای میگم کی میشه تو بیایی من بغلت کنم کنارم بخوابی ..........وای خیلی شیرینه من که فکر میکنم تا وقتی تو بیایی همه لباس کثیف بشه بس که من هی بردارم نگاه کنم وای خدای بزرگم دلم پر کشید برای اومدنت. چند شب پیش زندایی ثمانه ازم پرسید بالاخره حسی بهش پیدا کردی یا نه ؟بهش گفتم اونقدر که حس میکنم نمیتونم از خودم جداش کنم . خدای مهربونم مراقب این فرشته ی کوچولو که خودت بهم هدیه دادی باش. پسرم سالم بیا مامان.  من و بابایی چشم انتظاره تو هستیم دوستت داریم.   ...
13 خرداد 1393

احساس وجود

به نام خدای مهربون و بزرگ سلام پسرم می خوام از این به بعد فقط فقط برای تو بنویسم تا وقتی بزرگ شدی و اینارو خوندی بدونی بعد از پدرت  همه زندگی من بودی و هستی عزیزم تو الان ۳۳ هفته ست که داری تو وجود من قد میکشی و بزرگ میشی این روز ها حال خوبی دارم چون با هر تکون تو خدا رو هزار بار شکر میکنم که یک زنم و با لطف اون تونستم مادر بشم  و از این تجربه لذت ببرم .   محمد حسینم مراقب خودت باش و سالم بیا  مامانم .دوستت دارم . ...
12 خرداد 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به کاکل زری می باشد