خاطره بازی
به نام خدای مهربون سلام ناز گلم! تو پست قبلی بهت گفته بودم که شما جوجو مامان قرار بود چند روز زودتر دنیا بیای روز جمعه بود که من به خاطر ی مریصی دیگه رفتم کلینیک اقای دکترم که دید من باردارم فشارم گرفت دید14 که بهم گفت همین الان برات ی ازمایش مینویسم برو بده که خاطر جمع بشیم پروتین ادرار ندارم با بابایی رفتیم بیمارستان و من آزمایشم دادم بعد برگشتیم خونه مامان جون ( مامان بابا) اونشب تولد عمو رضا ( شوهر عمه جون) بود کلی تولد بازی کردیم و کیک خوردیم بعد آخر شب رفتیم جواب آزمایش گرفتیم رفتم به دکتر بیمارستان نشون دادم گفتم که پروتین ادرار دارم منم بهش گفتم که پس فردا نوبت عمل دارم اونم گفت فردا برم پیش دکتر خودم خلاصه اون شب تموم شد و ما اومدی...
نویسنده :
مامان محدثه
21:3